ازاینکه توانسته بودم قالب بگیرم خیلی خوشحال شدم وشروع کردم به قالب گرفتن حروف کلی اسم درآوردم ورنگ کردم ولی مشتری نداشتم وبازهم کمی ناامیدشدم ولی ازدخترم شروع کردم وقتی استندروبه داخل کوچه بردونشون دوستاش داداونام اومدن وسفارش دادن حالاکم کم سفارشام شروع شد…
رفتم سراغ قالب هابه آرامی شروع کردم ،هم استرس داشتم وهم هیجان ولی بیس هارودراوردم نشکست وبه راحتی درآمدن خیلی خوشحال شدم ودوباره شروع به قالب گرفتن کردم داشتم ازخوشحالی واینکه موفق شده بودم بالم درمیاوردم. ..
مواداولیه وچندقالب پرکاربردکه سفارش داده بودم رسیدمن وشوهرم باشوروشوق فراوان بازشون کردیم وزودازموادبهم زدیم وداخل قالبها ریختیم بعدیه رب رفتیم سراغ قالب هاکه. ….
آموزش روبطورمجازی شروع کردم وفهمیدم موادی که استفاده کردم مخصوص ساختمان بودواین نوع پودرسنگ بایدمخصوص مجسمه سازی خریداری میکردم ،کلی مواداولیه وقالب نیازداشتم باکمک خانواده مواداولیه روسفارش دادم. …
خواهرم گفت زودتسلیم نشوواینکه حتمامواداولیه مشکل داشته ،ماهم سراغ اینستاگرام رفتیم ودنبال پیج های گشتیم که این کارروانجام میدادنندتااینکه یکی ازپیج هااموزش هم میداد……
رفتم سراغ قالب خیلی ذوق داشتم شروع کردم باکلی استرس بیس های گچی روازقالب بیرون بیارم یکی پس دیگری همگی شکستن منم کلانا امیدشدم به خواهرم زنگ زدم وگفتم چه کارپردردسری من دیگه ادامه نمیدم خواهرم گفت :…..
یکم اطلاعات جمع کردم درموردمواداولیه کارم خواهرم دوتاقالب حروف برام خریدمن به شوهرم گفتم یه یه کیسه گچ وپودرسنگ ساختمانی برام بگیره باهم قاطی کردم وداخل قالب هاکه ازقبل باریکاچرب کرده بودیم ریختیم وگذاشتیم جلوی آفتاب بعددوروز رفتیم سراغ قالب که. ……
خواهرم کیک وشیرینی خانگی درست میکنه وگفت توبیاکاراستندروشروع کن چون کسی داخل شهرستان درست نمیکنه ماهم هیچ اطلاعی نداشتیم شروع به سرچ کردن کردیم درمورداین کار…….
باسلام خدمت همه ی دوستان گلم ،امیدوارم حالتون خوب باشه.
همیشه ازبچگی دوست داشتم روی پای خودم باشم ودرآمدی داشته باشم مادرشهرستان زندگی میکنیم وبایدکسب وکاری شروع میکردم که تازگی داشته باشه.
این داستان ادامه دارد…….